|
سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, :: 21:47 :: نويسنده : فرگل جون
عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه تو مال منی عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقط میگه : توی قلب من زندگی می کنی عشق نمی پرسه چیکار می کنی؟ فقط میگه : باعث میشی قلب من به ضربان بیافته عشق نمی پرسه چرا دور هستی؟ فقط میگه : همیشه با منی عشق نمی پرسه دوستم داری؟ فقط میگه : دوستت دارم ..............................................
![]()
دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, :: 16:54 :: نويسنده : فرگل جون
مردم شهر سیاه خنده هاشان همه از روی ریاست دلشان سنگ و سیاست ما در این شهر دویدیم و دویدیم چه سود؟ هر کجا پرسه زدیم خبر از عشق نبود و تو ای مرغ مهاجر که از این شهر گذر خواهی کرد نکند از هوس دانه ی گندم به زمین بنشینی ........................................... ![]()
یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:, :: 17:8 :: نويسنده : فرگل جون
وقتی دستام خالی باشه وقتی باشم عاشق تو غیر دل چیزی ندارم که بدونم لایق تو دلم و از مال دنیا به تو هدیه داده بودم با تموم بی پناهی به تو تکیه داده بودم هر بلایی سرم اومد همه زجری که کشیدم همه رو به جون خریدم ولی از تو نبریدم هرجا بودم با تو بودم هرجا رفتم تو رو دیدم تو سبک شدن تو رویا همه جا به تو رسیدم اگه احساسمو کشتی اگه از یاد منو بردی اگه رفتی بی تفاوت به غریبه سر سپردی بدون اینو که دل من شده جادو به طلسمت یکی هست اینور دنیا که تو یادش مونده اسمت ....................................
![]() ![]() |